دختری و واکسن 4 ماهگی
سلام جیگر ناز من . دخمل قشنگم . عزیزم پنجشنبه 15 آبان که از مسافرت برگشتیم شما خیلی خسته شده بودی . الهی بمیرم برات .هنوز خستگیت در نرفته بود که شنبه بردمت صبح زود مرکز بهداشت و واکسن 4 ماهگیتو زدن .خواب بودی خانم واکسیناتور گفت بیدارش کن . توی خواب شوک می ده بهش . منم با استرس بیدارت کردم . معصومانه از خواب بیدار شدی و بعدش .... . چشمامو بستم تا نبینم عزیز دلم چه جوری سوزن توی پاش میره . برای سلامتی خودته عزیز مادر . بعدش که اومدیم خونه هر 4 ساعت بهت قطره استامینوفن دادم و مرتب تبتو با تب سنج چک کردم . تمام شبو بالای سرت بودم . خیلی بیقرار بودی و پاتو که تکون می دادی جیغ می زدی . نزدیکی های ساعت 1و نیم شب تب کردی . منم لباس...
نویسنده :
افسانه
16:38