روشاروشا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

روشا جون روشنی زندگی

دختری و واکسن 4 ماهگی

سلام جیگر ناز من . دخمل قشنگم . عزیزم پنجشنبه 15 آبان که از مسافرت برگشتیم شما خیلی خسته شده بودی . الهی بمیرم برات .هنوز خستگیت در نرفته بود که شنبه بردمت صبح زود مرکز بهداشت و واکسن 4 ماهگیتو زدن .خواب بودی خانم واکسیناتور گفت بیدارش کن . توی خواب شوک می ده بهش . منم با استرس بیدارت کردم . معصومانه از خواب بیدار شدی و بعدش .... . چشمامو بستم تا نبینم عزیز دلم چه جوری سوزن توی پاش میره .  برای سلامتی خودته عزیز مادر . بعدش که اومدیم خونه هر 4 ساعت بهت قطره استامینوفن دادم و مرتب تبتو با تب سنج چک کردم . تمام شبو بالای سرت بودم . خیلی بیقرار بودی و پاتو که تکون می دادی جیغ می زدی . نزدیکی های ساعت 1و نیم شب تب کردی . منم لباس...
18 آبان 1393

دخمل و مسافرت

سلام آب نبات مامان . قراره پنجشنبه 8 آبان بریم مشهد دخترم . از شانسمون هم بابایی سرماخورده شدید . خیلی خیلی نگرانه که تو یه موقع نگیری عزیزم . منم همینطور . سعی می کنم زیاد از اتاقت بیرون نیاریمت ولی خب بابایی میاد توی اتاق سرک میکشه و دوست داره باهات حرف بزنه . ایشالله که اتفاقی نمیوفته عزیزم و مسافرتمون هم کنسل نمیشه . این عکسا رو هم امروز غروب ازت گرفتم . وای که ماشالله چقدر شیرین شدی گل مامان .       ...
5 آبان 1393

عکسای جدید دخمل

سلام دخمل خوشگلم . یه چند وقتی نتونستم بیام برات مطلب بنویسم عزیزم . چون قرار بود از این خونه اثاث کشی کنیم و بریم یه جای دیگه که کلاً موضوع کنسل شد و با باباییت تصمیم گرفتیم که شما یه کم دیگه بزرگ بشی و بعد اسباب کشی کنیم چون تو هنوز کوچولویی و اذیت میشی گل مامان . خیلی دوستت دارم عزیزم . کلی هم افکتهای قشنگ گذاشتم روی عکسای نازت مامانی . نمونه اش اینا هستن :            ...
1 آبان 1393

خدایا ممنونم ازت

پرنسس زیبای من . تو ثمره عشق من و بابایی هستی . همیشه از ته قلبم تو رو از خدا می خواستم و خدا زودتر از اونچه که تصورم بود تو رو به ما هدیه داد . از خدا به خاطر وجود نازنینت متشکرم . ...
4 مهر 1393

دختر گل من

سلام دخمل گل من . توی این چند روزه مامان همش سرگرم شما بود و نتونست بیاد چیزی بنویسه . خیلی جاها هم با بابایی رفتیم که تو دخمل نازمون رو هم با خودمون بردیم . مثه دندونپزشکی ای که بابایی میره واسه دندوناش و آقای دکتر تو رو دید و کلی باهات حرف زد . بعدش بردیمت بهار و کلی واست لباس خریدیم دخمل قشنگم . تو هم خیلی خیلی دختر خوبی بودی و حسابی همکاری کردی با ما . جدیداً وقتی می ذارمت توی تختت و آویز موزیکال رو روشن می کنم کلی حرص می خوری و دست و پاهاتو تکون می دی و از خودت صداهای عجیب غریب درمیاری . الهی قربون دست و پای کوچولوت برم . دخترم خیلی دوستت دارم . ...
4 مهر 1393

دخمل و اولین حمام با مامانی

سلام دخمل نازم . عزیزم از موقعی که دنیا اومدی می ترسیدم خودم حمامت کنم و همیشه مامان بزرگ میومد که تو رو حمام ببره ولی امروز دل رو زدم به دریا و خودم با کمک بابایی تو رو حمام کردیم . توی حمام اصلاً گریه نکردی . همش بهم زل می زدی . الهی قربون اون چشمای نازت برم عسلم . گه گاهی هم دستای خیست رو با ملچ ملوچ می خوردی . بعدشم یه شیر حسابی نوش جان کردی و خوابیدی گلم . الهی فدای دخترم برم که اینقدر خانومه .   ...
14 شهريور 1393

دخترم و واکسن 2 ماهگی

سلام فرشته آسمونی من . امروز با مامان بزرگ بردیمت واکسن 2 ماهگیتو زدی . الهی من قربونت اون پاهای کوچولوت برم که اونقدر درد دارن که نمی تونی صافشون کنی . دخمل نازم قطره خوراکیت رو هم خوب خوردی و با ما حسابی همکاری کردی نازنینم . ایشالله همیشه سلامت باشی گلم .     ...
10 شهريور 1393

دخترمون مودبه

دخمل نازم امروز بردیمت پیش دکترت . دکتر گفت که این خیس بودن و سرد بودن دست و پا یه چیز ارثیه و با توجه به نتیجه آزمایش تیروئید غربالگریت که خوب بود ، ربطی خدا رو شکر به تیروئیدت نداره . به خودم رفتی قربونت برم . مامان بزرگ میگه منم که کوچولو بودم همیشه دست و پاهام سرد بوده . بهر حال خدا رو شکر عزیزم . دکترت گفت : دخترتون خیلی هم مودبه . من و بابایی پرسیدم چطور ؟ دکتر خندید و گفت : آخه این دختر خانوم درست داره روی منحنی رشدش حرکت می کنه . خیلی نرمال و عالی . من و بابایی هم کلی ذوق کردیم قربونت برم . امیدوارم همیشه خوب و سرحال باشی دختر نازنینم . ...
9 شهريور 1393

دخملی پیش دکتر می ره

دختر نازم سلام . چند روزیه احساس می کنم کف دست و پاهات یه کمی خیسه . من و بابایی نگران شدیم عزیزم . امروز داریم می بریمت پیش دکترت . استرس دارم ولی بابایی می گه هیچی نیست . دوستت دارم عزیزم خیلی زیاد . ...
9 شهريور 1393