مریضی دخمل و غم و غصه های مامان
سلام گل نازم
ببخشید که نتونستم بیام و اینهمه وقفه افتاد برای نوشتن خاطرات تو نازنینم .
همه چیز از اونجا شروع شد که متوجه شدم پایین ساق پاهات دونه های ریز قرمز کوچولویی زده منم وقت گرفتم از دکترت و بردمت مطب . توی مطب یه پسر کوچولو بود که مرتب سرفه می کرد . تو هم ادای سرفه کردنای اونو درمیاوردی و باعث شده بودی همه بهت بخندن
من تو استرس این بودم که از پسر بچه تو هم بگیری . چند تا مادر دیگه هم همینطور مضطرب بودن تا اینکه نوبت ما شد و رفتیم پیش دکتر و دکتر هم گفت که چیز خاصی نیست و حساسیته و برات دارو نوشت .
و اما از صبح همون شبی که رفتیم دکتر و آوردمت خونه سرفه هات شروع شد . به شدت سرفه می کردی و هر چی بهت می دادم میاوردی بالا . من از شدت بالا آوردنای تو زار زار اشک می ریختم
تبت که شروع شد هر کاری کردیم پایین نمیومد . بدبختی دکترت هم مسافرت بود . تقریبا یه 4 ، 5 تایی دکتر بردیمت ولی فایده ای نداشت . تا اینکه توی سومین روز مریضیت حالت خیلی بد شد و ما تو رو شبونه بردیمت بیمارستان تخصصی کودکان تهران . خدا سر هیچ مادری نیاره . یادم نمیاد اصلا چه جوری رسیدیم اونجا . من تمام ترسم این بود تو تشنج نکنی . سریع بردنت اورژانس و اونجا هر جور شده تبت رو آوردن پایین و گفتن اگه تبت دوباره شروع شه باید بستری شی . من فقط گریه می کردم و بابایی و مامان بزرگ هم دلداریم می دادن .
خدا رو شکر تبت اومد پایین و توی یه درجه ثابت موند آوردیمت خونه . داروهاتو دوباره شروع کردیم بهت دادیم و خدا روشکر حالت خوب شد ولی وزنت به شدت اومد پایین .
مرکز بهداشت بردیمت یه دستور غذایی دادن که وزنت دوباره برگرده .
الان خدا رو شکر حالت خیلی خوب شده ولی به خاطر دندونات خیلی بیقراری می کنی . همش می خوای بغلم باشی نازنینم .
دیگه هیچوقت مریض نشو ! مامان می میره از مریضی تو گل قشنگم .
خدا تن همه نی نی ها رو سالم نگه داره . الهی همیشه سلامت و خوشحال باشن.
اینم عکست موقعی که مریض شده بودی :