دخمل شیطون و غلت خوردنهای خطرناکش
سلام گل قشنگ مامان
دیشب یه کیک شکلاتی درست کردم . بابایی همش می گفت از وقتی نی نی اومده کیک درست نکردی . منم به مناسبت ماهگی شما کوشولوی مامان یه کیک شکلاتی قلبی پختم . اینم کیک :
یه چند روزی هم هست که کلاً از پا افتادم مامانی خوشگلم . از بس که شما توی یه چشم بر هم زدن که ازت غافل میشم غلت می زنی و دمر میوفتی روی زمین و بعدش خوب نمی تونی نفس بکشی و گاهی اوقات هیچی نمیگی . بعضی وقتا هم گریه می کنی و من هم با دلهره و بدو بدو میام سمتت تا برگردونمت . خیلی می ترسم از این کارای جدیدی که تازه شروع کردی ولی از یه طرف هم باید بهت کمک کنم تا سینه خیز رفتن رو اینجوری یاد بگیری . واسه همین عزیز مادر ازت یه ثانیه هم دور نمیشم و بیشتر کنارت میشینم و گاهی وقتا یه بالش می ذارم و با کمک خودم روی سینه غلت میزنی . قربون شیرین کاریهات برم که مامانو می ترسونه .
امروز ظهر گذاشتمت توی تخت ولی سعی می کردی از نرده های کنار تختت لیز بخوری بیایی پایین . منم با وحشت دویدم سمتت ولی تو هم قهر کردی که چرا اجازه ندادم به کارت ادامه بدی . پشتت رو کردی طرف مامان . اینم سندش :
قربون قهر و آشتیات عسل مامان .