دخمل طلا و بازار موبایل
سلام فرشته آسمونی من
دیروز با بابایی تصمیم گرفتیم بریم تا برای من موبایل بخریم . خاله فرزانه و دختر خاله جونی شایسته هم قرار شد با ما بیان تا خاله جون هم موبایل بخره . می خواستیم چون خسته میشین شما دو تا رو بذاریم پیش مامان جون ولی مامان جون یکی از اقدام دورش فوت شده بود و رفته بود مراسم ختم .
بالاخره راه افتادیم و رفتیم بازار موبایل ایران . شما دو تا هم حسابی شیطنت کردین . شایسته جون بلند بلند برات شعر می خوند و تو هم با تعجب نگاش می کردی و می خندیدی . الهی قربون هردوتاتون برم
آخر سر هم که کلی خسته شده بودین توی راه برگشت خوابتون برد روز خوبی بود و کلی ما هم به شیرین کاریهای شما دو تا وروجک خندیدیم .امیدوارم همیشه گل خنده روی لباتون باشه جیگرای من . اینم عکس شما و دختر خاله جون :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی